شاعر: مرتضی امیری اسفندقه


السلام علی الاصحاب الحسین
حسین آمد و آزاد از یزیدت کرد
خلاص از قفس وعده و وعیدت کرد
سیاه بود و سیاهی هر آنچه می‌دیدی
تو را سپرد به آیینه، رو سپیدت کرد
چه گفت با تو در آن لحظه‌های تشنه حسین؟
کدام زمزمه سیراب از امیدت کرد؟
به دست و پای تو بار چه قفل‌ها که نبود
حسین آمد و سرشار از امیدت کرد
جنون تو را به مرادت رساند ناگهان
عجب تشرف سبزی! جنون مریدت کرد
نصیب هر کس و ناکس نمی‌شود این بخت
قرار بود بمیری خدا شهیدت کرد
نه پیشوند و نه پسوند، حرّ حرّی تو
حسین آمد و آزاد از یزیدت کرد